آینازآیناز، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

فرشته کوچک زندگی ما

بدون عنوان

خداوندا قسمت میدم به این شبهای عزیز هر کسی مریضی دارد شفا بده، مامان افروز ما رو هم هر چه زودتر خوبش کن و هر کسی ناتوان و ندار است دست او را بگیر،خداوندا تقدیرمان دست توست به حق علی ابن ابیطالب غریب کوفه تقدیر و سرنوشتمان را در راه حق و عدالت قرار بده تا انشالله پشت سر حضرت مهدی موعود عج در راه حق قیام کنیم. خدایا به داده وندادت شکر٫که داده ات نعمت است ونداده ات حکمت جایی خونده بودم بنده‌ای از خدا پرسید: اگر سرنوشت مرا تو نوشته‌ای پس چرا آرزو کنم؟ خدا گفت: شاید نوشته باشم هرچه آرزو کند…! میگن توی شب قدر سرنوشت آدما رقم میخوره. توی این شبهای عزیز قدر، با ارزش ترین چیزها رو از خدا بخواین. خدا مواظب فرشته کوچولوی من باش...
8 مرداد 1392

بدون عنوان

امشب سر مهربان نخلی خم شد درکیسه نان به جای خرما غم شد در خانه دور،بیوه ای شیون کرد هم بازی کودک یتیمی کم شد (الهی العفو) خدایا ! نمی دانم با همه اینقدر مهربانی یا فقط با من ؟ ولی می دانم فقط تو با من اینقدر مهربانی خدایا … می دانم تو همیشه با منی ولی تنهایم مگذار یا شاید بهتر باشد بگویم : نگذار تنهایت بگذارم … معبودم !!! یک بغل نیاز از من و یک لبخند اجابت از تو … خدایا ببخش مرا آنقدری که حسرت نداشته هایم را خوردم و شاکر داشته هایم نبوده ام … خدایا ببخش مرا برای گناهانی که لذتش رفته اما مسئولیتش مانده … ...
8 مرداد 1392

بدون عنوان

عزیزم امشب شب قدره و شهادت امام علی (ع) بابایی رفته مسجد و من وتو خونه احیا گرفتیم از خدا میخوام که در این روز عزیز تمام بیماران رو شفای کامل عنایت کنه و هیچکس و مریض نکنه که سلامتی نعمت بزرگیه عزیز مامان : پارسال تو نبودی ولی امسال پیشم هستی از خدا ممنونم و روزی هزار مرتبه از خدا تشکر میکنم که فرشته ای مثل تو رو برام داده من لایق این همه محبت خدا نبودم شکرت شکرت  شکرت
8 مرداد 1392

بدون عنوان

دختر نازم امروز از صبح خواب بودی بیدار میشدی ١٠ دقیقه ای شیر میخوردی وباز میخوابیدی عصر ٧ نیم بیدارت کردم مثلا دلم واست سوخته بود  بردمت بیرون تا یه کم گردش کنی ولی تا پامونو بیرون گذاشتیم بازم خوابیدی . ...
6 مرداد 1392

بدون عنوان

آرزو میکنم سهم تو از دنیا خیر و برکت و سعادت و سلامت و سرور باشه. دلت همیشه شاد لبت خندون و عمرت پربرکت   مهم نیست که شبا خیلی کم میخوابم و تا صبح چند بار برای شیرخوردن تو بیدار میشم. مهم نیست که خیلی وقتا مجبورم کارای خونه رو با یک دست انجام بدم چون با دست دیگه ام تورو بغل مهم نیست که خیلی جاها نمیرم بخاطر این که تو اذیت نشی مهم نیست.... من یک مادرهستم . مادرا فرشته های منتخب خدا هستند که خدا فرشته های کوچولوش رو به اونا می سپاره. نمیدونی از اینکه مادر هستم چقدر احساس خوشبختی می کنم. این حس مشترک رو من و بابا مصطفی هر دومون داریم.  اونم از پدر شدنش خوشحاله و کلی برای آینده ات برن...
6 مرداد 1392

بدون عنوان

خدایا شکرت که لذت چشیدن این همه احساس قشنگ رو بهم دادی. چقدر شیرینه وقتی شیره ی وجودمو به پاره ی تنم می دم و اونو آروم می خوابونم. چقدر شیرینه وقتی صدای آروم نفس های این فرشته ی پاک گوش منو نوازش می ده. چقدر لذت بخشه دقیقه هایی که کنارت می شینم و به خواب دیدنت نگاه می کنم. لحظه هایی که توی خواب هم شیر می خوری منو دیوونه می کنه ! چقدر زندگی با وجود تو خوش عطر و بوی شده. ٢ماه و ٢٧ روزه که با نفس ِ تو نفس می  کشم.     با خنده ی تو می خندم و با گریه ی تو غصه می خورم. همیشه آروم باشی پاره ی تنم.   ...
5 مرداد 1392